سلام بچه ها
جایی ندارم برم درد ودل کنم
خیلی تنهام با هرکی دردودل کنم خوشحال میشه بدبختیامو بش بگم حتی مادرم
دو سه ماهه شوهرم خیلی عوض شد غرغرو بداخلاق بم توجهی نمیکنه حتی سر بچه هامم داد میزنه
سر چیزای کوچیک دنبال بهونه میگرده تا داد بزنه هروقت بش میگم چته میگه من چیزیم نیست زنای مردم تاثیر گذاشتن روت و نمیتونی حرفامو تحمل کنی
در حالی که من نه دوستی دارم و نه کسیو دارم که بخواد رو تاثیر بذاره
۵ ساله با خانوادم قهره سرچیزای الکی و بچه گونه
خونه اونا هم نمیره که بخوام بگم چون خونشون میریم بدش بیاد
باور کنید من اصلا چوب لای چرخش نمیکنم خودش مرض داره داد بزنه و دنبال بهونه بگرده
مثلا یه روز عصر بود گفت بیسکوییت بیار گفتم نداریم الان میگم پسرم بره بخره یااا خدا قیامت شد که تو بی عرضه ای خونت خالیه و..... بش میگم خودت میخریدی چرا منتطر منی
یا واسه نامزدی دوستم لباس پرو کردم تو خونه با ذوق اومدم نشونش بدم اصلا نگام نکرد و داد زد سرم ولم کن سرم تو کتابمه و موبایلم
یه بار بش گفتم ماشالله عروسای خوبی دارین قدرشونو بدونین داد زد که اره منظورت خواهرامه که بدن ( کلا خله نمیدونم چرا همه چیو باهم قاطی میکنه) چندبار خونه مادرشوهرم کنفم کرد الکی اونم پیش جاریا
گفتم بذار با ارامش باش صحبت کنم تا اروم بشه و مثلا عاقلانه مشکل رو حل کنیم . بش گفتم مشکل من چیه چرا بم گیر میدی چرا اذیتم میکنی خیلی خیلی اروم گفتم به خدا . اقا توپید بم که مگه نمیبینی چک و قسط زیاد دارم مگه نمیفهمی نفهم برای همینه که اعصاب ندارم اونم با داد
اصلا کوتاه نمیاد وقتی هم اعتراض میکنم میشم ادم بده و منو به گریه میندازه
تا اینکه امشب بد بم توپید منم بش گفتم نه ریختتو میخوام ببینم نه صدای نحست رو میخوام بشنوم دبگه حالمو بهم زدی . پیش بچه ها دعوا کرد بام منم دیگه صبرم سر اومد .
چکارش کنم چاره چیه خستم کرد