می‌خواستیم بریم عقدی دختر همسایه مون بعد من دستبندی به دستم کرده بودم یهو دید کلا از این چیزا بدش میادگفت این چیه به دستت گفتم دستبند گفت نمیشه حالا بدون این بری گفتم نه دستم خالیه بدم میاد
بعد گفت خوبه خیلی خوبه منم گفتم تو به کارهای زنونه دقیقا چیکار داری این چیزا اصلا به تو ربطی نداره یهو عصبانی شد و خیلی زورش گرفت دفعه اولش نیست ایندفعه منم خوب کردم جوابشو دادم بعدشم درش نیاوردم دستبندمو و رفتم عقدی 😃
عقد دختر همسایه
اوووووووو
مگه دستبند ات چه مشکلی داشت ؟
متنفرم از مردایی که به همه چی زنشون کار دارن وگیر میدن .مثل شوهر اشغال من
این دیگه خیلی جدید بود
این اشغال منم به سرتا پام نگاه میکنه رفتنی بیرون .مهمونی و...
اما جاریم شوهرش هیچی نمیگه بخدا میبینی یه شومیز هیلی کوتاه پوشیده با شلوار حذب کاریش نداره .میگه برو چه اشکالی داره .مجلس زنونه است .در حالی که تنها تو خیابونم اونجوری راه میوفته پیاده تا برسه به مجلس
اما شوهر من با اینکه با ماشین میرم بازم اجازه یه مانتو کتی بهم نمیده .لعنتی گور به گور
