مامانم توی خانواده تحصیل کرده و شادی بزرگ شده ۲۰ سال
بعد ازدواج با بابام از بین همه خانواده پدری فقط بابام تحصیلات بالایی داشته همون روز اول ازدواج متوجه میشه کلا خانوادگی عصبین دعوا دارن همیشه و بابام عصبی میشه خیلی
مامانم خیلی با بابام راه اومده و زود باردار میشه و بخاطر من کوتاه میاد همش
و بابام مشکل اعصابش بیشتر میشه🤦🏻♀️
خیلی از واقعیت ها رو تازه فهمیدم متاسفانه
کافیه مامانم بهش بگه چرا بچه ها رو اذیت میکنی میگه از زبون اونا حرف نزن
باورتون میشه اصلاااا حرف نمیزنه!صبح تا عصر خوابه عصر تا آخر شب هم سرکاره فقط یه ناهار و شام میخوره
اینو شنیدم که یکباری دو سه سال پیش مامانم توی صندوق ماشین پیش زاپاس یه بسته ک.... میبینه
ازش میپرسه این چیه بابام میگه ماشینو میدم دست بچهها دوستام مال من نیست
یکبارم که کلا یه چیزایی توی گوشی بابام دید
من بعد ۶ سال اینا رو از زبون مامانم شنیدم که چقدر صبوره😭
بابام از ایناست که اصلا اهل خنده و تفریح نیست فکر میکنه محبت فقط پوله
شهر غریب هیچ گونه تفریحی نداریم و بعضی از پنجشنبه ها به جای اینکه بخواد ما رو یه تفریح ببره میره پیش دوستاش شهر کناری🥲
شما بودین چکار میکردین؟؟چکار کنم مامانم زیاد فکر و خیال نکنه