بماند ب دلایلی چن ساله مجبورم با زن بابام سپری کنم ادم بدجنسی بد ذاتیه خستم کرده دم ب دیقه تیکه میندازه کار میکنم میگ ندیدم دوباره میادروی کارم نمیکنمم دس ب هیچی نمیزنه هی حرف میزنه صداشم خیلی وحشتناکه غذا میخورم میگ میخوری نمیخورم میگ لاغری فلانی هی تیکه میندازه مستقیمم نمیگه میرم بیرون میگ همسایه ها حرف در میارن بابامو پر میکنه نمیرم خب تو خونه ازارم میده غذا درس نمیکنه درس میکنم میگ برنج گرونه میگ فلان چیزمو ریختی توش منم بریزم خوشمزس جراتم ندارم با پول خودم واس خودم چیزی بخرم هی غر غر میزنه ک هی نمیخرم حوصله ندارم اسیر شدم بخدا درس میخونم لج کرده هیچ کاری نمیکنه هیچیم بهش نمیگم هی طعنه مامانمو میزنه ب بابام میگ پولتو خوردن فلان اینم بگم بابام تحث تاثیر زنشه شبو روزم تو یه اتاقه شرایطمم یه جوریه مجبورم باهاشون بمونم دیگ نمیخام کوتاه بیام نمیخام هی من حواسم باشه ک اون ناراحت نشه راهکار بدید فقط میخام بفهمه کارش اشتباهه تورو خدا قضاوت نکنید شوهر قبلشم بخاطر. این رفتارش طلاقش داده اصن عجوزه ایی پشت همه حرف میزنه براش باشه یه خاندانو ا هم میپاشه خیلی دسیسه برام درس کرده خیلی کارا کرده از اونا بگذریم..