بعد پسره گف یه چیزی میگم ولی نپرس کی گفته. گفت میگن گوشه گیری، اینم بگم این پسره کلا چندتا سوال از زندگیمم پرسیده. فهمیذم زن داداشام بش میرسونن
گفتم هرکی یه جور معنیش میکنه ولی من گوشه گیر نیستم اما سرگرم خودمم.گفت عروسی داداشت نرفتی
گفتم اره نرفتم
بچع ها من واقعا نرفته بودم چون شب قبلش پریود شده بودم و بشدت دردناک بود در حد مرگ بود پیش دانشگاهیم بودم و مایل به دیذن فامیل نبودم. زور که نیست. ولی بعدش با زن دااشام خوب بودم دیدم اونا پشت من حرف میزنن قطع ارتباط کزدم الانم تو سن ازدواجم بخت منوبستن با حرفاشون