سلام مامان بزرگ من تنهاست در حال حاضر ببین نمیشه گفت تنهاستا اولاً که پسر داییم دختر داییم اهاش زندگی میکنه و هر دوشون سر کار میرن شبا خونن بعدش عصر از ساعت ۴ به بعد همسایههاش خونشون میان خالههامم یه روز در میون میرن اونجا مامان خودمم که هر روز مجبوره بره اونجا حقیقتش من سر کار نمیرم الان از بقیه نوههاشم خیلی بهش نزدیکترم ر روز بهش زنگ میزنم اول صبح بعد بتونم بهش حتی یک ساعتم شده میرم خونش میام اما انتظار داره که من کلاس کامپیوتر الان دارم میرم باید این الان باید امروز تمرین کنم یا بالاخره برای خودم یه سری کار دارم انتظار داره من فقط برم اونجا به خدا جونشو ندارم حوصلشو ندارم منم یه آدم بیست و هفت هشت ساله هستم وقتی هم میرم شروع میکنه به اینکه حوصله ندارم افسرده شدم فلان شدم مثلاً خاله بزرگم باغ دارن تش بیا صبح بریم باغ ما نرفت گفت نمیخوام میخوام بمونم خونه اون یکی خالم زنگ زد که بیا خونه ما نرفت ما زنگ زدیم بیا خونه ما نیومد ه من اگه بیام پسر دایی تنها میمونه ناهار نداره الکی بهونه میاره بعد اونا هم یه بچههایی هستن که دوست دارن بیان خونههای ما فتیم اونا هم بیان گفتش نه میخوام بمونم خونه الان ناراحت شده که چرا من نمیرم خونش انتظارش هر روز من برم خونش از ساعت ۲ برم بشینم تا ۸ تا ۹ که این تنها نباشه واقعاً دیگه نمیدونم از دست این آدم من باید چیکار کنم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
به نظرم حق داری عزیزم ولی کارت یه جوری نیست که اونحا انجامش بدی؟مثلا وسایل و چیزات ببری؟
نه عزیزم نمیتونم ببین وقتی هم کار اونجا انجام میدی غر میزنه کارت اوردی اینجا مثلا اون دفعه رفتم نشست فیلم نگاه میکرد منم یه دقیقه رفتم تو گوشیم برگشت گفت چرا با گوشیت بازی میکنی اومدی اینجا بازی کنی حوصله اش سر میره میگه تو هم باید بشینی با من فیلم های جم ببینی یه من همش بگم افسرده ام تو گوش کنی
اره دقیقا یکبار رفتم اونجا جزو کامپیتر بردم بخونم از اون طرف مهمون داشت با مهمون ها بلند بلند حرف م ...
من نوه ی اول مادربزرگم بودم بقیه نوه ها کوچیکن با شهر دیگه زندگی میکنن من همیشه شبا میرفتم پیشش میخوابیدم بعد مادر بزرگمم خدا بیامرز خیییلی غر غرو بود و همیشه دوست داشت براش کار کنی من خیلی غر میزدم خسته شده بودم به اون موقع خودم حق میدم ولی الان دو ساله از دستش دادم چقتی میشینم فکر میکنم میبینم خیلی خوبی داشت خیلی محبتایی بهمون میکرد که الان رفته جاشون خالیع دلم خیلی براش تنگ شده کاش الان زنده بود غر میزد من میرفتم براش کار میکردم ولی سرخونه زندگیش بود دیگه خونش صفا نداره من هروز اونحا بودم الان یک ماه یه بار نمیرم میخوام بگم ادم بعدش پشیمون میشه میدونم خیلی حق با توعه ولی اون الان پیر و بهونه گیره باهاش کنار بیا و اخترامشو نگهدار و وقتایی که واقعا میتونی بهش سر بزن و دوستش داشته باش🥲💔
من نوه ی اول مادربزرگم بودم بقیه نوه ها کوچیکن با شهر دیگه زندگی میکنن من همیشه شبا میرفتم پیشش میخو ...
عزیزم نمی دونم چرا درکم نمیکنی خودم بیکارم دنبال کار مسولیت های خونه زندگی خانوادم با منه مریضم دکتر مریم میام به خاطر کلیه ام اعصابم نمیکشه شدیدا پدرم مریض شده میبریمش با مادرم خواهرم دکتر میارمش همش غر میزنه اذیت میکنه من هرروز عصر ها میرم اما انتظار داره از ۲ برم تا ۸ بشینم کلاس کامپیتر میرم دنبال کارم دیروز رفتیم خرید خونه مادرم کجا بود خونه مامانش با خواهرم مرغ ها رو شستیم بسته بندی کردیم گوشت شستیم چرخ کنیم بسته بندی کرفس بسته بندی سبزی قورمه شستیم سرخ کردیم بسته بندی تا آخر شب کار داشتیم امروزم باید بشینم درس بخونم فردا امتحان دارم هرروز همسایه هاش اونجان خاله هام اونجان چیکار کردم بیشتر حرف زدن با شما عذاب وجدانم بیشتر کرد میدونی اون یک ساعت رفتن دو ساعت قبول نداره صبح تا شب بمومی خونس درس هم نمیتونی بخونی با گوشی بازی کنی ناراحت میشه چرا اومدید اینکار رک میکنب