امروز ۱ابانماه تولدش بود کاش میتونستم تبریک میگفتم اما تصمیم گرفتم که کاری نکنم،درسته خیلی سخته ولی راهی جز این نیست،کاش میشد تکلیفم روشن بشه،کاش یه صبح بیدار شم برم سرم کار واز همکارا بشنوم که ازدواج کرده،اونموقع میدونم سخته اما بلاخره کنار میام .نه اینجوری.این مدلیش چیزی نداره جز اسیب به فکرو روح و ذهنم.دارم تمام فرصتارو همینجوری مفت از دست میدم.امیدوارم هرچی هست اخرش خوش باشه تلخ یاشیرین فقط پایان داشته باشه