من آدم مهمان نواز و مهربونیم و دوست دارم همیشه کل خانواده شوهرم و بقیه مهمونم باشن
ولی متاسفانه وقتی پسر شوهرم قراره بیاد تا وقتی ک بره من حالم بد میشه و دست خودم نیست
بیست سال سه با ما زندگی میکرد الان رفته دانشگاه،هر ماه میاد با اینکه راهش خیلی دوره و هر بار حداقل یک هفته میمونه و تقریباً هربارم مریضه و سرما خورده گی داره و ب شدت بی نظم و کثیفه
اوایل خییییییییییلی دوستش داشتم و بش محبت میکردم با زبان درازی و حاضر جوابی خودشو از چشم انداخت ،،دست رومون بلند کرده ،تهدید ب قتلمون کرده ،فش ناموسی داده بمون و... واقعا دست خودم نیست بودنش حالمو بد میکنه
چکار کنم دیگه نیاد و ببینمش
میدونم اینجا خونه باباشه ولی حاضرم شوهرم کل سرمایه شو بش بده(الآنم خیلی ساپورتش میکنه)ولی دیگه نبینمش
واقعا دست خودم نیست تحمل کردن ش سخت برام کلا بش حساس شدم