پسرم هشت سالشه واسه اولین بار تنها رفته خونه عموم با نوه های عموم بازی کنه بعد دختر عموم که ۳۷ سالشه همه چیز زندگیمون ازش پرسیده و قلمی از جا ننداخته. پسرم دختر عمومو دوست داره اصلا بهش نه نگفته و همه چی گفته. حالا من همبشه به پسرم گفته بودم اطلاعات به غریبه ها نده و جواب نده. فکر نمیکردم آشنا و فامیل بخوان از زبونش چیزی بکشن بیرون. حتی جای طلاهاو یورو هامون دقیق از پسرم پرسیده. و اینکه رابطه من با شوهرم چجوری... با مادرشوهرم چجوره . کلا همه چی یا اینکه خارج بودین مامانت چجوری لباس میپوشید. لب دریا مامانت چی پوشیده بود. بعد جالب اینکه همه اینا رو یکساعته از پسرم پرسیده و همون موقع دختر عموم زنگ به من زد غش غش میخندید و برام تعریف میکرد که ما میدونیم طلات دقیقا فلانجا هست و....