واقعا وقتی نفهمید دوست داشتنم از شوهرم کم کردم
وفاصله گرفتم
چون خواهر ایشون خیلی حریفه ازاینور خود شیرینی میکنه
که داداش فلان
ازاونور به من زخم زبون میزنه
به شوهرمم میگم میگه شوخیه
حتی برا زنگ زدن تک بعدیه من باید حالشون بپرسم
به گفته مامانش اینا رسم ندارن حال عروس بپرسن
همه نفرتم جمع شده برا شوهرم
دیر به دیرم برا خواهرش زنگ میزنه فرتی میگه
خواهره ها زنت شمارم پاک کرده باز دنبال یه فتنه جدیده
ولش کنا بسه هرچی زور زدم فقط دل از شوهرم کندم
و بافاصله ادامه میدم چون خستم ازش