واقعا وقتی نفهمید دوست داشتنم از شوهرم کم کردم
وفاصله گرفتم
چون خواهر ایشون خیلی حریفه ازاینور خود شیرینی میکنه
که داداش فلان
ازاونور به من زخم زبون میزنه
به شوهرمم میگم میگه شوخیه
حتی برا زنگ زدن تک بعدیه من باید حالشون بپرسم
به گفته مامانش اینا رسم ندارن حال عروس بپرسن
همه نفرتم جمع شده برا شوهرم
دیر به دیرم برا خواهرش زنگ میزنه فرتی میگه
خواهره ها زنت شمارم پاک کرده باز دنبال یه فتنه جدیده
ولش کنا بسه هرچی زور زدم فقط دل از شوهرم کندم
و بافاصله ادامه میدم چون خستم ازش
همین روالو پیش برو که کل جوونیت رو از دست بدی...
گور بابای بقیه بابا ول کن زندگی خودتو بکن
خب تو هم به مادرشوهرت زنگ نزن بگو ما هم رسم زنگ زدن نداریم
ولشون کن بعضی ها خوددرگیر هستن
قبلنا می رفتیم خونه مادرشوهرم یه روز خواهرشوهرم تحویل می گرفت یه روز جواب سلام نمی داد یه موقع دیدم دیگه حوصله ام نمی کشه بخوام هر بار کل اتفاقات دیدار قبل مرور کنم ببینم چی بوده که به این تحفه برخورده. از یه جایی به باد دیگه ولش کردم اون اون طرف اتاق می نشست به دیوار نگاه می کرد منم این طرف اتاق به میز نگاه می کردم! 😆😆😆
ببخشیدا ولی بنظرم کار تو رو مخ تر از خواهرشوهرته
بخاطر اون از شوهرت زده شدی؟
اون کیه که بخاطرش حال خودتو شوهرتون خراب کنی
توام مثل خودش باش با سیاست رفتار کن
اشتباه می کنی دیگه دختر خوب
از خواهرش فاصله بگیر
تک میزنه بروش بیار زنگ نزن بگو شارژ نداشتم تک زدی گفتم کار واجب داشتی خودت زنگ میزنی پرو باش
جواب تیکه هاشم بده گفت شوهرت چرا تیکه میندازی بگو شوخی کردم
خواهرش حس خود چس پنداری داره
هر بار مسخره اشون کن تا خودشون جمع کنند
خواهرش که این طوری می گه. بگو سطح روابط بین الملل قراره از وزیر به کاردار تغییر بدیم! 😆😆😆 بگو حالا این تبادل اطلاعات مهمون دیر شده روابط استراتژیکتون یوقت به هم نریزه!
شوهر من یه جوری اطلاعات خاندانش کوفتی اش مخفی می کنه من همه اش می خندم می گم خوبه شما جز سازمان سیا نشدین! یه چیزهایی بی خودی از من مخفی می کنند ادم می مونه بخنده یا گریه کنه!
