من بعد ی ماه رفتم خونه مادرم مریض بود گفت بمون هم تنهام هم مریضم یکم روحیم خوب شده شوهرم میگه بهت گفتم از صب برو غروب بیا اما مادرم مریض بود نتونستم با اون حال تنها ولش کنم
تازه عروسی
الان عصبیه درست میشه
بهش میگفتی که میخواهی بمونی
بنظر من اگر شوهر و زندگیتو دوست داری ک هیچ خودت میدونی باید به حرف شوهر باشی مخصوصا در مورد بیرون رفتن
اما اینکه رفتید ور دل مادرشوهر و شوهرتون اینجوریه، اونم بدون عروسی، من بودم میزدم دهن همچین مردی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
