خواهرشوهره منو نمبشناسه و حتی نمیدونه زن داداشش دوستمه. من تزریقات بودم سرمارو آماده میکردم بعد گفت زن داداشم ماماست گفتم کیه گفت فلانیه آزمون قبول شد.گفتم چندروز پبش خودم پرسیدم.
دوستم همشهریو همکلاسی چهارسالع دانشگامه هرروز باهم میرفتیم دنشگاه شهر دیگه ومیومدیم. پدرش سمت خوبی داشت و پارتیش از همونجا شروع شد ولی من حتی یکسال خونه بیکار بودم ولی سهمیه داره متاهلم هست بومی هست همه اینا امتیاز دارن. اونروزی که نتایجو دادن اون بم پیام داد قبول شذی؟ گفتم اره خودت چی؟گفت من ندیدم شیفتم. رسید گفتم دیدی؟ گفت شوهرم گفت رد شدم گفتم خو خودت شماره داوطببی داری خودت ببین گفت تو حتما سهیمه داری قبول شدی گفتم من اگه داشتم رسمی میشدم .گفت اعتراض میزنم چون سهمیه م اعمال نشده.خلاصه وقتی دیشب خواهرشوهرش اینو گفت. یه جورایی ناراحت شدم دوستم بم دروغ میگه. البته بار اولش نبود دروغ میگفت ولی با پارتیش که کارشو درستش میکرد دروغشم عوض میکرد. بش پیام دادم اعتراض چی شد؟ گفت شوهرم اونشب سربه سرم میذاشت گفت قبول نشدی.
آخه جور میاد با عقل؟ فک کن اون نره نتیجه ببینه شوهرش میبینه