از اونوقت چون شهرمون کوچیک بود همیشه ماشین دستم بود،هجده سالگی ام گواهینامه گرفتم،پدرم خیلی مرد زحمت میشه پولش با زحمت فراوون بدست میورد ولی نمیذاشت ما کمبودی احساس کنیم خلاصه تا اینکه ازدواج کردم اون اوایل خیلی شوهرم بهم دروغ میگفت دروغای الکی و بیخود،از اولم میدونستم دروغگو ولی انقد همه میگفتن آدم خوبیه وسر براهه و…است همیشه ته ذهنم این بود من بدبینم
آدم خوب یعنی آدمی که جلو مردم خودش خوب نشون میده?خوذشو مظلوم واروم نشون میده؟؟؟؟
خلاصه درد دلم زیاده ولی چیزی که امروز پیش اومد اینکه چند وقتیه همسرم الکی میگه ماشین خرابه تا من برندارم،چند سالی ب دلیل بدهی هاش ماشینمون وفروختیم واین ماشین ک خیلی هم مدلش پایین و،،هست خریدیم،خلاصه صب دیذم ماشین گذاشت تو پارکینگ بعد اومد ب من گفت خرابه گذاشتم تعمیر گاه ب روش نیاوردم ولی دلم خیلی شکست ،من آدم بیرون رفتن هم نیستم کسی هم تو این شهر ندارم ولی چرا با منی که باهاش صادقم دروغ میکع؟جالبه پول همین ماشین هم پدرم وام گرفته برامون
فعلا داره وامهاش میده