امروز روز اول کاریم بود که دوستم که هم دانشگاهیمه هم دیدم همونجا کار میکنه اصلا جواب سلامم نداد بعد هر سوالی میپرسیدم میگفت من اهل توضیح نیستم بعد با بقیه دخترا رفتند با هم حرف میزدن میخندیدن من چند بار رفتم برم توی جمعشون محل نمیدادن به صحبتام واقعا واسه دو قرون آدم باید چیا ببینه دیگه تنها نشستم تا الان حتی ناهار رفتند خوردند به من نگفتند بیا بخور
نشون میدم برام مهم نیست و تمایلی به شرکت تو جمعشون ندارم. همون وقت رو صرف کارم میکنم. متاسفانه متاسفانه من کینهای هم هستم و یهو ممکنه جایی جبران کنم که براش خیلی سنگینتر از بیمحلیش تموم بشه.
فکر میکردم میتونم همه آدمها رو نجات بدم... تا اینکه متوجه شدم اونا دارن خودمم توی باتلاق غرق میکنن.