تاریخ دقیقشو نمیگم ولی من واقعا نمیتونم برقصم یا آرایش کنم آرایشگاهم نرفتم واقعا شوقی نداشتم سرم درد میگیره گیره به موهام وصل کنن ..حوصله هم ندارم
اصلا حالم اون دو شب به هم ریخت انقدر با آدمای عجیب غریب برخورد کردم و همه نصیحت کردن تو نزدیک تری از همه پاشو برقص
انگار مثلا من خودم حالیم نی باید چیکار کنم بقیه باید بگن چیکار کنم
اصلا حوصله شلوغی و سر وصدارو هم ندارم ....ولی برام جای تعجبه کردم برا چی آنقدر شادن چه چیز خاصی برای شادی وجود داره اینهمه هبجان و جیغ از کجا میاد پس چرا تو وجود من نیست ...من شبیه یه پیر ۹۰ سالم که از اجتماع و شلوغی گریزانم
شماهم شده مثل من باشید؟