مامانم با داداشم دعوا کرد سر اینکه چرا دیروز کلاس زبان نرفته و پیچونده
دعوا بالا گرفت
چند تا مشکل درست کرده بود قبلا داداشم
مامانم هم گریه میکرد و اونا رو یادآوری میکرد
اونم طلبکار بود
آخرش هم داداشم رفت از خونه با ساک باشگاهش
دم در گفت اگه دیگه منو دیدی باشه
در و کوبید رفت
منم کنکور دارم
هر روز ی بساطی پهن میکنن برام
مامانم گرفته خوابیده الان
۳۰ دقیقه هم نیس که داداشم رفته 😐