کارما کار پدرمو من پس دادم
پدرم با دختری نامزد کرد و بعد مدتی نامزدیو ی طرفه بهم زد
بابای دختره التماس کرد ک ما ابرو داریم رسم نداریم توک نامزدی جدا شدن
ولی بابام ب همه گفت دختر خانم منو نپسنیدن
درحالی ک دختره عاشق بابام بود
منم نامزد کردم نامزدیم ی عادم دروعگو و بد ذات بود جدا شدم
بابام از بهم خوردن نامزدی من خیلیی ناراحت بود
اینکه همچیم شکستیو تجربه کردم بداش دردناک بود و رومم نمیشد بگم بابا کارمای کار تو بود