سلام دوستای گلم من دانشجوی پزشکی ام،تا قبل از قبولی تمام عشقم این بود که پزشکی میخوندم.همیشه گوسه ذهنم حسرتشو داستم وقتی میگفتن فلانی پزشکی اورده،پزشکی خونده و... حسرت داشتم،و با اینکه مثلا عمه ام به دختر عمه کوچولوم میگفت خانم دکتر آینده)دختر عمه ام به اسباب بازی پزشکی علاقه داشت و...)
حالا که بهش رسیدم،اینقدرررر توی دل من رو خالی کردن که حد نداره.
من متاهلم همسرم مهندسه،همش بهم میگن از زندگیت میفتی تو که متاهلی برات تبعات داره و... با اینکه خب همسرم اوکی بود و با هم تصمیممو برسی کردیم و...
میگن شوهرت و خودت تو بطن عمل نیوفتادین و...
میگن از زندگی میفتی و... درحالی که خیلیا رو میبینم که دانشجوی پزشکی یا پزشکن و خانوا ه اشون رو دارن و بچه اشون رو میبرن پارک و شهر بازی و میرن بیرون و تفریح با خانواده.
یکی میگفت اگه انگیزه ات این ب ده پزشک موفقی بشی علاقه ات کاذبه و... اشتباه کردی ا مدی.
یه عده هم میگن جایگاه پزشکی هیچ فرقی با دندون و(از همه جالبتر) فیزیوتراپی و مامایی نداره و...
به نظر شما این حرفا درسته؟اشتباه کردم؟اون همه حسرتم که پزشکی میخواستم یارم رفته و پزشکی برام خیلی گنگ و موهوم شده،دیگه یادم نمیاد چه تفکری داشتم خودم...
خصوصا از نظر جایگاه اجتماعی و لول واقعا به نظرتون دانش و مهارت و لول اجتماعی یک پزشک در اذهان اندازه فیزیوتراپیست و ماماست؟؟؟ یا حتی نسبت به دندون پزشکی چه تصوری دارید ازش؟