2777
2789
عنوان

این کار دختر خاله ام بد بود

736 بازدید | 52 پست

تولد ماددم بود داشتیم چت میکردیم گفت بعدازظهر بیا خونمون

گفتم بخدا بعدازظهر تولد مادرمه نمیشه باید واسه اون جشن  بگیرم

بهو گفت  من و آجیم و مامانم و زنداداشمم میایم


بعد ما اونموقع اونقدری پول در دسترسمون نبود

 و اخرای برج بود کم اورده بودیم


منم افتادم تو رودروایسی و کلی گفتم اگه شوخی میکنی بگو


بعد کلی گفت نه اصلا شوخی نمیکنم و قرار شد اونا تا ساعت۵ بیان، منم استرس گرفتم رفتم از همون اسعت ۲ و نیم در به در گشتم تا یه شیرینی فروشی باز پیدا کردم و یه کیک خریدم اندازه همه باشه با ژله و چیز و مخلفات سرهم شدن  ۹۷۰، بعد اصلا پولشو نداشتیم، داداشم نصفشو داد من نصفشو بابامم نصفشو


اومدم خونه رو مرتب کردیم  

کیک و چیدیم 


ژله هارو درست کردم

پفک و کلییی چیز چیدم


یهو پیام داد شوخی کردم



هرچیم گفتم بیاید دیگه این چه شوخی بود جیزارو خریدم نیومدن


بی تواما به چه‌حالی من از آن کوچه گذشتم...

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

چقدر بی شعور

حتما باهاش قهر کن

به لحظه ای فکر می کنم🍁🍁🍁که بعد از هر بار اشک ریختن🍁🍁🍁صورتم را با دستان خودم پاک می کنم🍁🍁🍁خودم را مرتب می کنم 🍁🍁🍁و به زندگی ادامه می دهم🍁🍁🍁به گذرا بودن همان لحظه فکر می کنم 🍁🍁🍁و گذرا بودن مابقی اتفاقات زندگی 🍁🍁🍁و گذشتن عمری که از شما چه پنهان 🍁🍁🍁به فردایش هیچ اعتباری نیست🍁🍁🍁 و در همان لحظه نفسی می کشم🍁🍁🍁هر اتفاقی که نیاز به بخشش من دارد می بخشم 🍁🍁🍁و می گذارم در گذشته ام برای همیشه بماند🍁🍁🍁و ادامه لحظه های باقی را 🍁🍁🍁 نوش جان می کنم
چه بیشعور


خیلییی

 

اصلا اگه این حرفو نمیزد میخواستیم خودمون یه کیک کوجیک درست کنیم

 اصلا شرایط خرید کیک و چیزو نداشتم

که مجبور شدیم بخریم

و یهو اینجوری گفت

بی تواما به چه‌حالی من از آن کوچه گذشتم...

فاقد شعور

(کارآموز وکالت هستم)❤🌱اصلا وکیل هم که شوم،مدام پله های دادگاه را بالا و پایین روم،حق آن را از اين و حضانت آن را از دیگری هم که بگیرم باز هم دلتنگ دم کردن چای در خانه ی توام و حق همه در مشت من و حق من در مشت دیگری ست💔(امروز ۲۱ شهریور ۴۰۲ و من به یکی از اهدافم که قبولی تو آزمون وکالت بود رسیدم،الهی شکرت،ممنونم خدا جونم🙏🥲❤)
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز