میدونی عزیزم . اونا سال تا ماه نمیان اینجا .
دوسه نفرشون اینجان . ولی همون دو سه نفر انگار من وظیفمه
یا مثلا اونروز زنداییم اومده ولی از جاش تکون نخوره .
شام پختم. بردم جلوشون گذاشتم.
خوردن و پاشدن رفتن !
مادر بزرگم بادرک زیاد نیست . اکثرا با من مثل وظیفه ای رفتار میکنم .
من امسال این اولین باره اومدم خونشون .
میدونی . به آدم خیلی فشار میاد میبینه بارا رو دوش خودشه .
هیچ کی تقبل نمیکنه . حس آدمای ضعیف و دارم خیلی وقتا