اون روز ها بیشتر باهم حرف میزدیم و سط حرفها از هم سوال میپرسیدیم که بیشتر همو بشناسیم از اینکه متاهل یا مجرد؟ کجا کار میکنی؟ و تا حالا عاشق شدی یانه که نقطه اشتراک هم دیگه فقط عشق بود که هر دو تجربه داشتیم حالا به هر نحوی من وقتی متوجه شدم متاهل هست سعی میکردم دور بشم نه اینکه پیام ندم فقط کمتر ولی دوست داشتم پیام عاشقانه و طنز و خنده دار که از دوستام می اومد برای اونم می فرستادم بدون هیچ منظور و علتی اون فقط دوست مجازی من بود بیشتر درمورد عشقمون و تنهایی باهم درد و دل میکردیم هیچ وقت کاری نکردم و حرفی نزدم که باعث عشق بشه یه روز از سر کنجکاوی رفتم دیدنش اونم از دور درحدی که ته چهره ش یادم بمونه اره رفتم و اون سوار نیسان بود و موهای ژولیده و یکم بلند و ریش یه جورایی واقعا ترسیده بودم وقتی حرفهاش رو با قیافه ش مقایسه میکردم خیلی تفاوت داشت از همونجا برگشتم خونه بهش پیام دادم این چه سر وضعی بود که داشتی! داداش من چرا باید با این قیافه باشه چرا و چرا و... ازش قول گرفتم همیشه به سر و وضعش برسه و دیگه مرتب باشه نمیدونم سر قولش بود یا فقط به من قول الکی داده بود هیچ وقت نفهمیدم و ندانستم ولی همیشه برام سوال شد که آیا به قولش عمل کرده بود یا نه؟! هر از گاهی ازش می پرسیدم موهاتو شونه کردی یه وقت اونجوری ژولیده نباشی..
یه روز درمورد عشقش پرسیدم که اگه یه روز اتفاقی ببینینش چه حالی میشی در جواب گفت میمیرم اون روز متوجه شدم خیلی دوسش داشته و داره ولی بخاطر یه سهل انگاری از دستش داده مطمعنن پشتش اتفاق محکمی رخ داده بود که باعث رفتنش شده بود زیاد پاپیچش نشدم و حرفهاش رو قبول کردم ..