من چند سال پیش تو مدرسه معاون بودم
یکی از معلم ها دختر کلاس ششم از ماشین مردی. پشت مدرسه آورد بیرون
اومدن داخل مدرسه زنگ زدم پدر دانش آموز گفت من نیستم ماموریتم اگر پول میخوای شماره کارت بده اگر مسئله درس و مشقه زنگ بزن مادرش(من چیزی نگفتم زنگ زدم مادره)
مادرش جواب داد خانم تو رو خدا زنگ نزن من نامزدم ناراحت میشه تازه میخوام زندگی شروع کنم
المیرا با مادر بزرگش زندگی میکنه هر مسئله هست به اون بگین
بعدا مشاوره مدرسه با این بچه صحبت کرد و فهمید تو گروه چت کرده با این آقا . از سر تنهایی بوده
پدر و مادرش هرچی پول میدادن میده به این آقا
و اخرین بار مادرش عید دیده و چند ساله پدرش ندیده
😔