کلاس چهارم بودم مامانم میرفت سرکار منم از مدرسه میومدم خونه تنها بودم
یه جوری صدای ظرف و ظروف میومد از اشپزخونه که سردرد میگرفتم
یا کسیو جلوی در میدیدم یه اتاقیم هست خیلی میترسم ازش همش میدیدم یکی نشسته
وای ترسیدما بسم الله الرحمان الرحیم
تا اینکه رفتیم خونمونو عوض کردیم تو خونه بعدی میدیدم صدا نمیاد واسم عجیب بود بعد تازه دوزاریم افتاد البته تو اون خونه من یه صداهایی میشنیدم که کسی نمیشنید مثلا صدای جیغ یا تنها بودم در باز و بسته شد