دختر همکار پدرم فوت کرده بسیار زیبا بوده هرکس زنگ میزنه به پدرم در مورد دختر میپرسه معلوم میشه دختره رو زیر نظر داشتن واسه ازدواج زیباییش زبان زد بوده
همکار پدرم مدام حرفشم تو خونه ماست پدرم هیچ وقت از مادرم تعریف نکرده از من و...
ولی از همکارش تعریف می کنه که به بچه و شوهر می رسیده و سرکار می رفته
حالا شوهر زنه معتاد هست مادر اون زن گفته باید از این شوهر طلاقت بگیری
پدر منم تنها مرد اون اداره
بچه ها مادرم خیلی ترسیده
چرا که پدر من جدیدا به خودش اهمیت می ده زیاد بهونه گیر شده
از اون زن زیاد تعریف می کنه اسم مادرم رو هیچ وقت خلاصه نکرده اما اسم اون زن رو متنها کوچک حساب می کنه بلکه خلاصه می کنه مثلاً زهرا رو می گه زری
مادرم بسیار نگرانه
خواب های منم هیچ وقت دروغ نمیگه خواب دیدم بابام ازدواج مجدد کرده از ماهم کاری ساخته نیست
پدرم بارها به مادرم گفته تو مثل کنیز خونه ای چون مادر من بسیار وسواس هست و فقط عمرش سر همه چیز مرتب باشه تمیز باشه به غذای سالم برسه شده ولی خودش سرطان گرفت جذابیت جنسی نداره چون سینه اش برداشته
پدرمم بارها به این قضیه غیر مستقیم اشاره کرده
نگرانم