هرروز بچشو مياره اينا خودش با اون يكي زن داداشم ميره بيرون ميگردن از دو ظهر تا هشت شب بچش ايقد فضولهههه همش مياره خونه ما
بعد ميرن ميگردن مسافرت ميرن ي بار ب من تعارف نكردن ك بيا ي بارم منو نيردن جايي فقط وقتي بچش درس داره ميگ بياد خونتون درساش كار كن باهاش
گوشيم جواب ندم همسايه ايم بعد مياد ميگ چرا جواب نميدي
خسته شدم از دسشون هرروز بچهاشون خونه ما هستن چيكاركنم
من خودم افسردگي دارم صب تا شب تو جامم حوصله خودمم ندارم ن بچهاي فضولشون