چند روز پیش جشنواره غذا داشتن مامانم نتونست براش چیزی درست کنه چون هم بچه کوچیک داره هم بابام بیمارستانه جراحی قلب باز داره درگیر اونه . همبرگر خونگی سفارش دادیم برد ولی ناراحت شد که همه مامانا غذاهای تزئین کرده آوردن من پلاستیک ساندویچ دستم بود .
امروزه گفتن جشن یاد گرفتن میلیون دارن بچه ها لباس مرتب بپوشن میخوام بریم باغ . مامانمم یه شلوار کتان قرمز با تیشرت سرمه ای تن بچه کرد رفتیم دیدیم همه بچه ها پیراهن مجلسی پوشیدن تاج گذاشتن صورتشون رو نقاشی کردن و ...
اینم الان از مدرسه اومد هرچی از دهنش دراومد به مامانم گفت . گفت تو اصلا مامان خوبی نیستی کاش میمردی و نمیدونم من مامان نداشتم وضعم همین بود یا بهتر بود
مامانمم گریه کرد رفت تو اتاقش . خواهرمم گریه کرد رفت تو اتاقش . من موندم بینشون . حق با خواهرمه ولی خیلی بد حرف زد