ماجرا از این قراره که یکی از هم کلاسیام گیر داده بود به من همش قیافمو مسخره میکرد سر کلاس این آقا باز شروع کرد به مسخره کردن قیافه من به خود معلم مردمون گفت آقا این دختره تا پارسال همه قیافشو مسخره میکردن میگفتن لنگ دراز من ناراحت میشدم میگفتم گناه داره مسخرش نکنید بعد حالا نشسته داره به من میخنده
منم بهش گفتم این حرفا به معلم چه ربطی داره که در میاری به معلم میگی بعد معلممون گفت چیکارش داری میخواد ازم مشاوره بگیره خلاصه منم عصبی شدم هر چی فحش بود بارش کردم گوه نخور خفه شو اینا
فرداش معلمه مثلا میخواست راهنماییتون کنه هزار تا متلک بارم کرد همون دختری که مسخرم میکرد گفت آقا چیکار کنیم از کسی بدمون میاد و هر روز میبینمش( منظورش من بودم) معلمه گفت ببین مثلا من اگه بهت میگم بیشعور اینقدر فشار رومه که این حرفو میزنم
بعد چند دقیقه گفت مثلا این خانوم (منو میگفت) اگر اون روز هیچی نمی گفت این دعوا رخ نمیداد نمیخواد قانعش کنید که اشتباه کرده خودش بعدا تو زندگیش به هزار تا مشکل میخوره متوجه میشه
خلاصه منم ناراحت شدم رفتم خونه مامانم رنگ زد به معلمه معلم هم با لحن بد جوابشو داد گفت شنبه بیا مدرسه
مامانم گفت به اولیا اون دختره هم بگو بیاد گفت من خودم به عنوان اولیا اون دختره میام بعد جالب اینجاست که به مامانم گفت دخترت رو کلاسم هزار تا فحش بد داد ولی اون دختره هیچی بهش نگفت حتی اگه گفته باشه هم من یه کلام نشنیدم
شنبه شد انتخاب رشتم به مشکل خورد مامانم اومد دفتر یهو از پشت سرمون اومد گفت به مدیر مدرسه این دانش آموز از این به بعد اخراجه و رو کلاسم هزار تا فحش بد داد
و الکی گفت اون دختره هیچ به من نگفته من بی دلیل فحش دادم
بعد رفت دختره رو آورد مامانم عصبی شد به دختره حرف زد گفت بار دیگه نبینم بیای دخترعمو اذیت کنی دختره هم الکی گریه کرد رفتن بالا
معلممون هم هیزه یکم تازه همش نمره الکی الکی به دختره میده رو امتحان سوالات رو براش حل میکنه