قبلاً یکیو خیلی دوست داشتم خیلیییی به خاطرش از صبح تا شب دانشکده بودم که ببینمش البته نمیرفتم سمتش تو کتابخونه خودمو مشغول میکردم
البته بقیه میگفتن اون از من خوشش میاد و نگاه و رفتارش اینو نشون میده ولی من از دوس داشتنم به هیچ کس هیچی نگفتم ولی کل دخترای دانشکده منو با فامیلی اون صدا میزدن میخندیدن در این حد ضایع رفتار میکرد
اون سال اخری بود من سال اولی و بین کل دخترای دانشکده به جز ورودی خودشون فقط از ترم پایین منو فالو کرد
همیشه دنبال یه راه بود تا باهام صحبت کنه و من فرار میکردم یا پاچه میگرفتم که مبادا بفهمه روش کرااشم
خیلی خوشم میومد ازش رفتارش پخته و مردونه بود
بلاخره به صبح که پاشدم دیدم استوری گذاشته بازش که کردم جشن عقدشو استوری کرده بود بگذریم
و من از اون موقع به شدت نسبت به دوست داشتن گارد دارم