دو هفته پیش دوستم منو دعوت کرد خونشون نهار
منم رفتم
چون قراره برن کلا تبریز
به خاطر کار دوستم که استخدام بانک شده
قرار شد که منم هفته بعد بگم بیاذ
هفته ی پیش به مامانم گفتم گفت نه صبر کن
فلان کن تازه رفتی
هی بهش توضیح میدم اون قراره کلا بره
نمیدونم چرا متوجه نمیشه
الان دو هفته گذشته من هیچ روم نمیشه بهش زنگ بزنم 😐😐😐😐
نمیدونم رفتن موندن
واقعا عصابم خرابه
خودش با خیال راحت تشریف میبره میاره هر کی دلش میخواد دعوت میکنه
کاش خونشون هیچ وقت نمیرفتم
واقعا حس بدی دارم
حس شرمساری
حس حقارت