سلام دوستان. اینو به تازگی امتحان کردم دوست داشتم یادتون بدم.
به طرز عجیب و یهویی سر یچیز خیلی کوچیک،با پسری که همو دوست داریم حرفمون شد که فکر میکنم دوستش چشممون زد چون خیلی تعجب کرد ازاینکه پاستیل براش خریدم وگفت مگه دخترواسه پسرپاستیل میخره وبه دلم بدافتاد حس دوستش.
9 روز شد باهم حرف نزدیم. یجا اینو خوندم وتست کردمش. یه حبه قند برداشتم اسم خودمو روش نوشتم، روبروش هم توی اون خونه روبروش، اسم اونو. کلا چهارتا خونه قند رو پر کردم که اسم هردومون رو روبروی هم نوشتم وبا اسفند دود کردم به نیت اینکه خوبی ها ومحبت هام به یادش بیاد. جمعه بود یهو چشمم به نادعلی هم افتاد و اونم 14بار خوندم. حدود یکی دوساعت بعدش پیام داد سلام بیداری؟
البته من فرداصبح پیامشو دیدم ولی بعدش که آشتی کردیم تو صحبتش گفت دلم یهو تنگ شد خواستم باهات حرف بزنم و تو خوبیایی داری که کمتردختری اینطوریه تو این زمونه.
حالا نمی دونم تاثیراون ۱۴تا نادعلی بود یا طبق حرف خودش که گفت یادمهربونیات افتادم حس کردم تاثیر قندی بود که با اسفند آب شد