خواهرم ازدواج کرده
و هر روز زنگ میزنه چی درست کردی میگم قرمه سبزی میگه
یکی دیگه هم برا من درست کن گوشت زیاد بندازی خوب درست کرده باشی که شوهرم نمیخوره همیشه من درست میکنم چکار کنم
وا خب درست نکن بگو نمیتونم دوباره درست کنم کار دارم
بگو خودت فلجی
بگو هیچی درست نکردم
دفعه بعدی زنگ زد بگو درست نکردم
یا میخوایم یه غذای ساده بخوریم
همین طوری پیش بره همه کارهاشو میندازه گردنت
اینکه دیگه سوال پرسیدن نداره بهش غذا نده
اینم ما باید بگیم؟خو درس نکن
منگولی؟
دو بار بهونه بیار یا بگو ای وای گوشتمون تموم شده دیگ نمیگه واقعا چی فکر کرده خیلی حرکت زشتیه من ب مادرمم روم نمیشه بگم فلان چیزو برام درس کن
بگو چیزی تو خونه نداریم، خودمونم نیمرو میخوریم
دوبار درست نکنی میفهمه که کارش اشتباه والا ما حوصله غذا درست کردن واسه خودمونم نداریم چه برسه واسه بقیه
قبول نکن هر دفعه ی بهونه بیار آخرش چی تا کی میتونی براش درست کنی
ببخشا مگه شما دوتا شوهر کردی بهش بگو بلد نیستی آشپزی کنی بیا یادت بدم یعنی چی مگه رستورانه سفارشی غذا درست کنی براش
خوب آشپز گیر آورده دیگه
خوب بگو نمیکنم خودت درست کن به من چه
تو این گرونی چطور روش میشه بگه غذا درست کن گوشتشم زیاد باشه دستور میده
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
