مادرم از صبح تا حالا حرف زده همش حرفهای بیخود گله های بیخود
انتظار داره همه پرستشش کنن
انقدر از پدرم گله الکی کرده
از زن داداشم از داداشم
دیوونه شدم
از صبح تا حالا وقتمو گرفته و آخرش هم اعصاب منم خراب کرد
من خودم هزارتا مشکل دارم با این حرفها فقط بیشتر بهم ریختم
اصلا هم نمیفهمه همیشه حق باهاش نیست و فقط باید بگم آره راست میگی حق با توعه
هر چه قدر از دست بابام عصبی بود رو سر من خالی کرد
الان تو حالت انفجارم انفجار
هم وقتم گرفت هم اعصابم