خواهرم ابتداییه . چند روز پیش گفتن غذا بیارید . اینو میگیم اشکال نداره اکثر مدرسه ها داشتن . مامانم برای بچه هیچی درست نکرد من زنگ زدم همبرگر خونگی سفارش دادم فرستادم براش ولی بدتر ناراحت شد چون همه تو ظرف های خوشگل و تزئین شده آورده بودن این بچه با پلاستیک ساندویچ دستش تو فیلم افتاده بود .
دیروز عصر گفتن عکاسی داریم امروز لباس مرتب بپوشن بچه ها رو فردا بیارید فلان باغ . رفتیم خواهرمو بذاریم اونجا دیدم بچه ها چه لباسای خوشگلی پوشیدن خواهر من شلوار کبریتی قرمز پوشیده بود با تیشرت سرمه ای ساده . تنها لباس نو که تو کمدش بود همین بود . بچه ها دامن پوشیده بودن پیراهن های خیلی خفن . ظهر که بیاد دوباره گریه زاری و دعوا داریم
بابام بیمارستانه جراحی قلب باز داره هفته دیگه ولی هیچ دکتری قبول نمیکنه عملش کنه . مامانمم درگیر اونه . مهمون هم داره اومدن ببین وضعیت بابام چی میشه . بچه کوچیک هم داره برای همین نتونست امسال به خواهرم برسه