از اول عمر تنها بودم نه درست و حسابی مسافرتی رفتم نه خانواده ی درستی داشتم نه خواهر و برادری فقط درس خوندم الانم که درسم تموم شده باید برم تک و تنها تو یه روستا کار کنم
نه خواستگاری دارم نه پیشنهادی داشتم تا این سن
امیدیم به ازدواج ندارم
یکیو دوس داشتم که بعد سه سال که هیچ خبری ازش ندارم هنوز فکرش عذابم میده
باید کلا از دنیا و ازدواج و لذت های این دنیا دست بکشم و منتظر مرگم بمونم...