2777
2789

سال آخر دبیرستان ریاضی نهایی رو انقدز سخت گرفتن که قبول شدم واقعا برام در حد معجزه بود اون سال فوق العاده سخت گرفته بودن ریاضی رو از پاسخنامه که چک کردم واقعا فقط دونمره درست نوشته بودم ولی در کمال تعجب با دهو نیم قبول شدم😐 و این تنها معجزه زندگیم بود هنوزم مطمعنم فقط ۲ نمره درست نوشته بودم 

   

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

پدرم قلبش۹۰درصد بسته بود.. دکترها گفتن امیدی نیست از عمل سالم بیرون بیاد.. اما با دعا مادرم.. بیرون اومد

پاشدم عائله پیداکردم   از خودم فاصله پیدا کردم ؛ سعی کردم به تو مشغول شوم  حیف شد مشغله پیدا کردم ؛ آقا....من سر اینکه به تو دل دادم با همه مسئله پیدا کردم...! در نمازم خم ابروی تو را   در قنوتم گله پیدا کردم ؛ انتظار این همه انصاف نبود مُردم فیصله پیدا کردم

من  پدرم تومور مغز خیلی بزرگ داشتن که اصلا علائم نداشت و تا حد خیلیییی زیادی پیشرفت کرده بود طوری که به نزدیکی مغزشون رسیده بود و وقتی متوجه شدیم پزشکشون گفتن هر آن احتمال مرگ مغزی هست و در صورت جراحی هم به قسمتهایی از رگ ها آسیب وارد میشه ممکنه فلج بشن یا شنوایی یا بیناییشون مشکل پیدا کنه.اون زمان دهه اول محرم بود خیلی نذر و نیاز کردیم خیلی و واقعا امام حسین ع آقاییشو بهمون ثابت کرد چون مطمئنیم واسطه سلامتی پدرم شد.یک روز بعد از عاشورا جراحی شدن و اون تومور بزرگ از نوع خیلی ضعیف بود طوری که دکترم تعجب کرده بود.جراحیشون خوب بود حتی شیمی درمانی و پرتودرمانیم نشدن و الان نزدیک ۴ ساله که خداروشکر مشکلی ندارن.اگه دوست داشتین برای سلامتیشون صلوات بفرستین

پسرم قبل از چهار دستو پارفتن سینه خیز میرفت سرشو میگرفت بالا غلت بزنه محکم سرش میخورد زمین یه بار رفته بود زیره اوپن این دفعه سرشو خیلی بالا گرفته بود موقع غلت زدن زیرشم سرامیک بود اگر باهمون شتاب میخوردزمین خدایی نکرده چیزیش میشد. من ازش دوربودم تنها کاری که میتونسم بکنم تو اون ۲ ثانیه دستمو  بگیرم زیره سرش اما با فاصله ای که من داشتمو شتابی که اون داشت این کارغیر ممکن بود. باز تلاشمو کردم دستمو دراز کردم واقعا باورم نمیشد دستم زیره سرش بود اصصصلا امکان نداشت جز معجزه چون من ازش خیلی دور بودم دستمم بهش نمیرسید

من نمیگم که تا حالا معجزه ایی برام نشده بی معرفتیه ولی خب الان به شدت چشم به راه یه معجزه تو زندگیم هستم اگه دوست داشتین برام یه صلوات بفرستین ممنون میشم 

یه دونه صلوات مهمونم میکنین ؟ خدا خیرتون بده

من بچه ام 4،5 ماهه بود داداشم داشت میرفت مسافرت با دوستاش که تو یه شهردیگه تصادف کرده بودن ماهم از صبح هرچقدربهش زنگ میزدیم گوشیش خاموش بودشب خبرتصادفش را شنیدیم خودمونو رسوندیم به اون شهر.منم هم شیرم کم بودهم ازصبح که داداشم گوشیش خاموش بوداینقدرگریه کرده بودم هیچی هم نخورده بودم اصلا شیرنداشتم مارفتیم رسیدیم بیمارستان دیدم داداشم داغونه ولی با ما حرف زدبعداومدیم پایین تو سالن بودیم که بچم شروع به گریه کردمگه آروم میشدبخدا ساعت 2نصف شب سروصداش بیمارستانو برداشته بودمنم چون عجله ای رفتیم شیشه شیرش هم یادم رفته بودبردارم رفتم داروخونه بیمارستان گفت اینجورچیزها اینجا ممنوعه نداریم بخدا بچم داشت خودشو میکشت نمیدونستم چیکارکنم یهو دیدم یه خانم که بچه کوچیک بغلش بودآوردیه شیشه شیرکه توش شیرخشک بودگذاشت نزدیک ما رو صندلی ورفتن بالا.هرچقدرمنتظرشدیم دیگه برنگشتن من رفتم بالا که پیداشون کنم هرچقدرگشتم نبودن وازپرستارهای بالا پرسیدم گفتن همچین کسی نیومدبالا بخدا داشتم سکته میزدم واقعا معجزه شدبردیم شیشه شیروتمیز شستیم واز بوفه نبان واب داغ گرفتیم دادیم به بچه ام تا خوابش بردهرچقدرهم منتظرموندم دیگه نیومدن پایین همش باخووم فکرمیکردم چه دلیلی داشت که زنه تا رسیدشیشه را گذاشت اونجا رفت 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   8080aylinamm  |  2 ساعت پیش
توسط   آرزو1388  |  1 ساعت پیش