من معاون یه مدرسه ابتدایی زنگ تفریح تو حیاطم
اوایل مهر ماه کلاس اولیا تعداد زیادی گریه میکردن دلشون برا مامانشون تنگ میشد من خرم باهاشون بازی میکردم قطار بازی قائم موشکی زنجیربافی
چند بار بازی کردم بعد از اون نهایت خود بچه ها می اومدن پشتم رو میگرفتن بیا خانم هوهو چی چی
امروز اصلا بازی در کار نبود یه کلاس اولی اومده بود دستمو گرفته بود و میشوند منم داشتم بهش میگفتم کلاسای دیگه ازت شاکین میگن زدیشون
بعد یه کلاس دومی اومده بهم میگه خانم شما کارتون بازی کردن نیست شما باید بچه ها کار دارن کمک میخوان کمکشون کنی
بهش گفتم تا حالا چیزی کاری داشتی من کمک نکردم؟؟؟😱😱😱😱😱😱گفت نه😵😵😵😵گفتم پس هر وقت کاری داشتی من کمکت نکردم بیا بهم تذکر بده
قلبم واقعا شکست
چقدر بعضیا از بچگی نمک نشناسن