اعصابم خورد شد، نمی دونم چیکار کنم، خودش اینقدر مهربونه که زود از دلش درمیاد. اعصابم خیلی به هم ریخت. یه کاردستی بود که باید با فوت حرکتش می داد، فوتش جون نداشت، خودش هم افتاده بود به مسخره بازی، عصبانی شدم بیخودی سرش داد زدم. حالا تا دو روز اعصابم سرش خورده.
منم مثل تو شدم دیگه حوصله بازیگوشی بچمم ندارم عین سگ شدم جدیدا طفلکی ها فقط میخوان بازی کنن از بس مریض بوده از بس خستگی کشیدم دیگه حوصله بازیش هم ندارم
وقتی بچه دار می شوی در واقع دنیا از تو یک گروگان دارد
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
پسر من هنوز یه ماهشه. از دیروز خیلی گریه میکرد عصر کمی آروم شد و خوابید گذاشتمش تو تخت؛ یهو باز زد زیر گریه گفتم اه خفه شو دیگه یعنی خدا منو بکشه بهتره. پسر شما بزرگه من از الان اینقدر داغونم😭
فکر میکردم میتونم همه آدمها رو نجات بدم... تا اینکه متوجه شدم اونا دارن خودمم توی باتلاق غرق میکنن.