برای خواهرم دنبال خونه میگشتیم رفتیم یه جا خوشمون اومد میخواستیم بریم قرارداد بنویسیم
یهو دیدیم زنش اومد پایین برگشته میگه ببین عزیزم ما صد میلیون دادیم به کمد دیواری لطفاً خرابش نکنید 😐 گفتیم چشم ، برگشته میگه صد میلیون هم دادیم به کابینت های آشپزخانه لطفاً تحت هیچ شرایطی روغن نپاچه روشون گفتیم چشم 😐 برگشته میگه از کابینت های بالا استفاده نمیکنید همین پایینی ها بسه چند روز دیگه هم میام سلفون روشون میپیچم 😐😐😐 با همه اینا کنار اومدیم تا اینکه برگشت گفت عزیزم من پله هارو موکت کردم از این گروناست اگه ببینم آدم تمیزی هستی همونجا میمونه اگه نه ببینم شلخته هستی همشو جمع میکنم 😐😐😐😐
من حقیقت دیگه نتونستم تحمل کنم گفتم ببخشید خانمی احیانا چهره و تیپ و ظاهر ما به این میخوره که از جنگل و کثافت و لجنزار اومده باشیم اینجا ؟ خواهرم هی نیشگون میگرفت ولی اگه حرف نمیزدم میترکیدم ، گفت نه چطور ؟ گفتم اول اینکه شما از همون اول نگران مالت هستی مام والا قوم مغول نیستیم ما با کابینت و کمد دیواری تو چیکار داریم مگه میخواییم کُشتی بگیریم آخه ؟ دوما هر کسی به اندازه خودش تمیزه شما حق نداری به کسی بگی کثیف یا تمیز ، سوما شما که این همه حساس و وسواسی خونتو نده مستاجر کسی مجبورت نکرده این غربتی بازی ها چیه درمیارید ؟ راه پله اگه کثیف بشه فوقش طرف برمیداره موکتاشو میشوره دیگه مرگ که نیست چاره نداشته باشه
بهش برخورد گفت نه خونمونو نمیدیم اجاره گفتم مام مشتاق نیستیم و اومدیم بیرون
حالا خواهرم میگه خراب کردی خونش قشنگ بود گفتم بدبخت اون آدمی که من دیدم هرروز در میزد میومد داخل کابینتا رو چک میکرد اوسکول