2777
2789
عنوان

یکی رو تو دلم یواشکی دوست دارم

73 بازدید | 10 پست

نمیدانی 

 سال از آن ماجرا گذشته است 

 و من هنوز بوی خاک نم خورده 

 آن خیابان را حس میکنم 

 

با خود میگویم 

 حالا چگونه من قدم های گذشته ام را فراموش کنم 

 من فقط تورا اندکی از این  عمر 

 نگاهت کردم 

 اما  شرم 

 به دست پاهایم پیچید 

 گاهی و زمان هایی

 مانند امروز و این زمان

 برایت می نویسم 

 و باز با خود میگویم آیا  من لایق عشق  تو هستم 

 باز میگویم 

 برایت کافی نیستم 

 اگر بودم شاید جسارت آن را داشتم که بگویم 

 دلم میخواهد 

 فقط برای نخستین بار عطر موهایت را و تنت را حس کنم 

 من این را در ذهن خود تجسم ساختم 

 برای خودت ومن رویایی ساختم 

 در این رویا و خیال شور انگیز برای خود زندگی دارم 

 و تنها در آنجاست که نفس میکشم

 اما تو ندانی  نخواهی دانست 

 چون من شجاعتی هیچ نداشتم 

 میخواهم با خاطره های غیر حقیقی ات خدا حافظی کنم 

 اما مانند کودکی سال خورده 

که باز هوای مادرش را میکند 

 من به تو وابسته ام 

 به همان تصاویر خیالی 

 ای کاش حقیقت داشتی از جنس خوشبختی 

 که من لحظه آن را نچشیدم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

از چی فک کردی ناراحت شدم؟ گفتم بیخیال باش اینا همش تصورات ساخته ی ذهن خودته واقعیت نداره

نه گفتم شاید شماهم کسی رو یواشکی دوست داشته باشین 

 به هر حال خوب منم دوست داشتم مثل همه لحظه ای اون حس دو طرفه رو حس کنم چون می‌دونم نمیشه خب تو ذهنم مونده 

 تو ذهنم زندگی میکنم اینکارو برای کمتر غصه خوردن انجام میدم 

 برای اینکه کسی تو واقعیت از من خوشش نمیاد

نه گفتم شاید شماهم کسی رو یواشکی دوست داشته باشین به هر حال خوب منم دوست داشتم مثل همه لحظه ای اون ...

عزیز دلمی؛ 

نه بابا. من شادتر از این حرفام که احساساتم محدود به یه آدم دیگه بشه.

اتفاقا من فک میکنم اگه فکرتو خالی میکردی کمتر غصه میخوردی. و اون چیزی که فک میکنی باعث کمتر غصه خوردنت میشه برعکس بیشتر باعث میشه غصه بخوری. تو ذاتا نیازی نداری یه آدمی از بیرون بهت شادی بده. اگه خودتو بشناسی و شادی حقیقی رو درک کنی متوجه میشی این نیاز واقعی روحت نیس. 

عزیز دلمی؛ نه بابا. من شادتر از این حرفام که احساساتم محدود به یه آدم دیگه بشه.اتفاقا من فک میکنم اگ ...

 مرسی گلم 

 ممنونم ازت انشالله همیشه شاد باشی  در زندگیت 

 ببین من کاملا با حرفات موافقم 

 و فک میکنم خودم با این شرایطی که الان دارم کاملا به این موضوع پی بردم 

 من دنبال راه فرار ما 

 اما انگار بیشتر میرم تو فکرش 

 و اینکه چون من نشخوار فکری دارم برخورده تغییر روش دادن واقعا برام سخته

مرسی گلم ممنونم ازت انشالله همیشه شاد باشی در زندگیت ببین من کاملا با حرفات موافقم و فک میکنم خو ...

ممنون از آرزوی قشنگت؛ عزیزم می فهمم چی میگی. راه فراری که انتخاب کردی عین یه مسکن موقتیه که ذهنت بهش عادت کرده برا همین ترک کردنش برا "ذهنت" سخته چون ذهنت بهت میگه بدون اون درد بیشتری میکشی. این همون نشخوار فکریه که ذهن میره دنبال چیزی که به نظرش میاد آرومش میکنه ولی زخم هم بهش میزنه. 

واقعیت اینه که تو میخوای از یه خلأ درونی فرار کنی ولی ذهنت در دسترس ترین راه از نظر خودشو بهت پیشنهاد میده.

درحالیکه تو در واقعیت فراتر و قوی تر از عادات ذهنیت هستی.

به جای جنگیدن با فکرت، فقط "تماشا"ش کن. هر بار اومد سراغت، به خودت بگو: "این فقط یه فکره، یه سناریوی ذهنی برا پر کردن یه جای خالی، نه خودِ واقعیِ من".

 به مرور، با شناختن اون خلأ و پیدا کردن شادی‌های واقعی درونت، این پناهگاه خیالی خود به خود کمرنگ و کمرنگ‌تر میشه.

و اگه هر بار اینو به خودت یادآوری کنی، کم کم میتونی خود واقعیتو از چیزی که ذهنت برات ساخته جدا کنی.... و تازه زندگیت شروع میشه 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز