سلام بچه ها من یه خانم ۴۶ ساله هستم ۱۱ ساله جدا شدم و با پسر ۱۷ سالم زندگی میکنم. پدرم ۲۰ ساله فوت شده. مادرم از وقتی من بچه بودم خیلی بین من و بقیه بچه ها فرق میزاشت و همیشه اذیتم میکرد. خیلی طولانیه نمیشه اینجا گفت. حتی باعث جدایی من و همسرم شد. مال و اموالشم به بقیه بچه ها داد و ته موندش خیلی کم رسید به من. حالا که پیر شده و پر از دردسر ، بقیه بچه ها ولش کردن و ۷،۸ ساله که سراغشو نگرفتن و اون مثل همیشه زورش به من میرسه و با اینکه میدونه ازش متنفرم میاد خونم و برا مدت طولانی مثلا دو هفته اینا می مونه. پسرمم کنکوریه و اصلا از مادرم خوشش نمیاد و همش میگه این نیاد اینجا. در ضمن من وسواس هم دارم و واقعا از بودنش اذیت میشم. بارها غیرمستقیم گفتم اگه تنهایی اذیتت میکنه یا پرستار بگیر یا همخونه یا برو سالمندان و . یجوری فهموندم من نمیتونم. من خونم کوچیکه وسواسی هستم وضع مالیم ضعیفه و خودمم از لحلظ جسمی خیلی مریضم . مادرم از من سالم تره. ولی با این وجود باز همش میگه تنهام بیام اونجا منم میگم باشه یکی دو روز بیا برو ولی میاد می مونه و منم هر ثانیه خودمو میخورم . توروخدا بگید شما بودید دست تنها با این وضعیت چیکار می کردید. واقعا خسته شدم. بگم نیا عذاب وجدان میگیرم ، بگم بیا میاد اذیت میشم. دوست دارم خودش ملاحظه کنه و برای تنهایی خودش یه کاری رو بپذیره انجام بده ولی همش میخواد تمام فشارها رو من باشه. توروخدا راهنماییم کنید.