به نظرتون چیکار کنم تکلیفم زودتر مشخص شه اینجوری خیلی عذاب میکشم که دیگ سراغی ازم نمیگیره واقعا احساس حقارت میکنم پیش خانوادم خجالت میکشم
پدرش که الان فوت نشده سال ۷۰ فوت شده منم ۵ ساله ازدواج کردم هی یک شب در میون مجبور بودم برم اونجا واقعا اذیت میشدم از خونه زندگیم زده میشدم انگار خانه به دوش بودم شبا اونجا نمیت ونستم راحت بخوابم
به نظرتون یعنی بسپرم به خانوادم ماجرارو
۳تا داداش هستن هر ۳تا متاهل ولی یکیشون که اخری هس نشسته قشنگ تو خونه زندگیش ولی فقط شوهر من و داداش بزرگش میرن
عزیزم اگرشوهرت عیب بزرگی نداره بازم تحمل کن تا برید سرخونه های خودتون واز دردسرمادرش راحت بشین بالاخره مادرش نمیشه ک دورش بندازه هرچقدرم درحق توبدباشه مادر بجه هاش وبراشون زحمت کشیده.اما اگرپولش روندارین ومیتونید جایی نزدیک خودتون اجاره کنید توامارتمان خودتون براش ک لازم نباشه هرشب برید پیشش.بخاطراین این پیشنهاد میدم چون درهرحال ک باید نزدیکتون زندگی کنه چون تنهاست تنها راهش همینه
میدونم منظورت چیه متاسفانه ازاین مادرها زیاده اما چاره ای نیست نمیشه طلاق بگیری باهرکس دیگه هم ازدواج کنی مادرداره شاید عیبهای بزرگترهم داشت باید روابط رو مدیریت کرد.بزاربیان حرف بزنن.بگو خسته ام از این شرایط اگرمثلاتاچندماه دیگه میتونن خونه رو بسازن تحمل کن اگرنه بگو خونه براتون بگیرن تواپارتمان.
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
24 ثانیه پیش
24 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
