ما با عمه هام قطع ارتباطیم خیلی وقته
بعد دیشب یهو خواب یکیشون رو دیدم اومده بود خونمون
خیلی با عصبانیت و بد داشت نگام می کرد منم با این حال تو خواب کلی تحویلش گرفته بودم خلاصه با همون نگاهش رفت
بعد اینکه رفت خونه یهو تاریک شد من تو اتاقم رو ب رو اینه بودم ی چیز نامرئی دست گذاشت رو دهنم گفت پرسیدی چرا ما اومدیم دو تا دلیل داره دلیل هاروهم گفت ولی الان که بیدار شدم یادم نیستن
من اصلا یادشون نیوفتادم که بگم بخاطر فکر کردن بهشونه از یه طرفم تو کار جادو و طلسم که هستن ترسیدم از خوابم دیگه خوابم نبرد اومدم تاپیک زدم
بنظرتون تخیلات ذهنمه ؟