بچها ما باهم دوست بودیم
ماه دوم ،سوم رابطمون داخل کافه بودیم،گوشیش زنگ میخورد جواب نمیداد
من یهو بی هوا گفتم گوشیو رد کن بیاد
رفتم دیدم بعله😃با سه نفر همزمان تو رابطست😃
و از پیش یکیشون ب اسم فاطمه اومده بود پیش من😄
و همیشع از پیش اونا میومده پیشم اینو و فهمیدم حس کردم مُردم
گوشیو پرت کردم رفتم بیرون از کافه افتاد دنبالم بزور نگهم داشت،هی حرف زد انقد حالم بد بود اصن حرفاشو نمیفهمیدم
انقد گریه کردم ک خدا میدونه
دیدم اونم بغض کرده بود چشاشو یادمه
برگشت گف ببخشید غلط کردم ازاین ب بعد بخاطر تو آدم میشم میمونم سر زندگیمون
منم چند ن جوابشو میدادم ن دیگه اهمیتی میدادم
بهش و یکم گذشت دیدم هنوزم پیگیرع وگفتم بزار ی فرصت بهش بدم
و اینجوری شد ک به اینجا رسیدیم
و چن وقت پیش دعوا کردیم بعد از چن سال بیوشو ورداشت اسم منو نوشته بود
اکسش پیام داده بود خیلی منتطر این لحظه بودم ک بیوتو ورداری😐😂