آخر راه امدن با روزگار گره کوریه که بخت من
که تموم اتفاقای بدش شاهد زندگی سخت من
شاید این زخمی که از تو خوردم و از حرارتش زبونه می کشم
یا تموم بی کسی هام و همش فقط از دست زمونه می کشم
بگو بازم هوامو داری و مثل همه منو تنها نمیزاری
بگو هستی تا نترسونتم ظلمت این شب تکراری و
بگو هستی و روی ماهت و امشب پشت ابرها پنهون نمیشه
آسمون بخت تیره من ابری نمی مونه همیشه :)