من از بچگی رفیق باز تیرررر بودم
قراری نبود بزاریم و من نرممم
چهارشنبه همسرم بهم گفت بیا پنجشنبه بریم تهران گردی شب بزنبم بیرون تا صبح بگردیم تو تهران😍
اد همون روز دوستام گفتن دارریم میریم پنجشنبه کمپ تو چیتگر
از این سینما ها ک تو فضای باز میزارن من خیلییی دوس دارم با رفیقام باشم خوش میگذره
ولی گفتم نه ب همسرم قول دادم
باورم نمیشد این منم
دوستام هی میگفتن بابا شوهرت همیشه هست حالا هقته بعد باهاش برو تهران گردی گفتم نه ک نه
خلاصه ک من خیلییی عوض شدم باورم نمیشد ازدواج منو انقدر عوض کرد