از ساعت ۸ که اومدم خونه پسرم الکی یه بند داره گریه میکنه خوابش میاد و نمیخواد بخوابه بهونه گرفته یه بند داره گریه میکنه
خودم نشستم باهاش گریه کردم
خوراک عصبی پیدا کردم انقدر از اعصبانیت خوردم دارم میترکمممم انقدر اینا منو حرص میدن از وزن ۵۸ رسیدم ۶۸ الهی بمیرم از دستشون راحت شم