من قبلاً که خونم جای دیگه ای بود و کار شوهرم و خونم باهم قاطی شده بود واقعا اعصاب مهمون نداشتم البته بگم توی این همه سال از اول توی همون خونه بودیم و کار شوهرمم مخلوط با خونه و زندگیمون
از مهمون متنفر بودم نه فقط برای بی نظمی خونم کلا فکر میکردم حالم بد میشه یه نفر بیاد
ولی از وقتی اومدیم شهر خودمون خیلی عوض شدم اگر هرروز هم کسی بیاد کاملا استقبال میکنم نمیدونم توی ضمیر ناخودآگاه من چی میگذره که اینطوری شدم یعنی واقعا برای وضعیت خونه بوده تنفر من از مهمون؟؟؟؟؟؟ احساس میکنم افسردگی گرفتم شاید
نهههه من که حوصلشو ندارم ولی گاهی اوقات خوبه
نه متنفرم
همه چیز هم عالیه و مشکلی نیست
اما از مهمونی خوشم نمیاد
خونتون بی تاثیر نبوده
ولی من کلا از مهمون خوشم نمیاد
اصلا خوشم نمیاد
موذبم
اگه الان شوهرت خونه نیست
شاید بخاطر این بوده که هیچوقت تنها نبودی و فرصت تنهایی واسترات نداشتی
بعضضی ها انگار دوست ندارن کار شوهر توخونه باشه و با همیشه تو خونه بودن شوهر میرن تحت فشار روحی و روانی و ...
ممکنه بخاطر تغییر شهر و اروم شدن با زندگی تو شهر خودت باشه
یا وضع مالیت بهتر شده
یا اونموقع تحت فشار و افسرده بودی خاطر بودن شوهر تو خونه یا دوری از شهرتون و تو غربت بودن
اصلا تحمل مهمون ندارم جای نمیرم که کسی هم نیاد
البته من مجردم ولی نه حوصله ندارم
از بعد کرونا دیگه هیشکی خوشش نمیاد
آره من دوست دارم هفته ای یکی دو بار
بااینکه مهمون داری سخته ، ولی خیلی مهمون دوست دارم
کسایی که میگن از مهمان خوشمون نمیاد توی یه دنیای تاریک ولی محدوده ای امن زندگی میکنن نه از اون خارج میشن نه دوست دارن کسی وارد این محیط تاریک و ترسناک بشه ... مشکلات افسردگی و روحی روانی هست
