2777
2789

مادر سیاوش رفت شمالو اون مرده میخواس بکشتش ک برادر شوهره اومد جلوشو گرف بعد اوا میخواس خودشو خلاص کنه رف جلو قطار سیاوش اومد نجاتش داد ی سری صحبت و اینا کردن عطا رف دنبال برادر اون دختره ک دوسش داشت ک ببینه اون مرده ک باعث مرگ شکوه شده بود رو میتونه پیدا کنه یا نه ک این صحنه تموم شد. سیاوش اوا رو میاره پیشش مث اینکه

+ اگه بگم به عنمی ناراحت میشی؟                                                     _خب به عنم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792