مادر سیاوش رفت شمالو اون مرده میخواس بکشتش ک برادر شوهره اومد جلوشو گرف بعد اوا میخواس خودشو خلاص کنه رف جلو قطار سیاوش اومد نجاتش داد ی سری صحبت و اینا کردن عطا رف دنبال برادر اون دختره ک دوسش داشت ک ببینه اون مرده ک باعث مرگ شکوه شده بود رو میتونه پیدا کنه یا نه ک این صحنه تموم شد. سیاوش اوا رو میاره پیشش مث اینکه